به گزارش خبرنگار مهر، در ادامه سلسله نشستهای پژوهشگاه دانشهای بنیادی، نشست "درباره دو اصطلاح فلسفه تحلیلی و فلسفه قارهای" با سخنرانی میرشمسالدین ادیب سلطانی روز دوشنبه، 23 اسفندماه 1389 در محل این پژوهشگاه برگزار شد.
میر شمسالدین ادیب سلطانی (زاده ۱۳۱۰)به ترجمههای دقیق، ناب، شگفتیآفرین و پرهیبت خود شهرت دارد، ترجمههایی از منطق ارسطو، سنجش خرد ناب کانت و همچنین رساله منطقی-فلسفی ویتگنشتاین. ادیب سلطانی به زبان عشق میورزد و این نکته از خلال یکایک متنهای وی آشکار است، خواه ترجمه باشد و خواه تألیف و شاید از همین روی است که وی به زبانهای انگلیسی، آلمانی، یونانی، عربی، عبری، و فرانسه تسلط کامل دارد.
ویژگی منحصر به فرد دیگر این زبانورز کارکُشته را میتوان کوشش وی برای رسیدن به زبان فارسى ناب دانست تا شاید در میانه این روزگار شلختگی در به کار بردن زبان فارسی و آنگونه که خود میگوید زبانی که کمتر نشانی از علمی/فلسفی بودن دارد و با نگریستنی گذرا به تاریخ سرزمین ایران، بیشتر در دستان ادیبان و شاعران بوده است، این زبان فارسی ناب را بیابد و بر امکانات معنایی (semantic) زبان نزد ایرانیان بیفزاید؛ کوششی که خود نیز آشکارا بر اهمیت و ضرورت آن تأکید دارد و آن را بینتیجه نمیداند.
ادیب اما تحصیلاتش چندان ارتباطی با کوشش هموارهاش در زندگی پر بارش را ندارد. وی دکترای پزشکی خود را از دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران دریافت کرد و سپس برای ادامه تحصیل در زمینه روانپزشکی بالینی و تحقیقات بیوشیمی به وین رفت. شاید وسواس او در مواجهه با زبان ربطی به این تجارب تحصیلیاش هم داشته باشد اما آنچه مسلم است وجود وامواژههای بسیاری است که در آثار او به چشم میخورد و این خود نافی سرهنویس بودن وی است.
روش این زبانورز، شکستن واژههای زبانهای اروپایی از نظر تکواژشناسی و سر هم کردن معادلهای آنها در زبان فارسی نو، میانه و باستانی است. آثار وی مشهور به استفاده گسترده از واژگان فارسی است و شاید از همین روی است که آنچه وی میسازد و میآراید برای ما فارسیزبانان بسبسیار دشوارفهم و دشوارخوان است؛ تا آنجا که برخی از استادان فلسفه که اتفاقاً مطالعات بسیاری نیز در باب کانت داشتهاند، به جد یا طنز، ترجمه وی از سنجش خرد ناب را نیازمند ترجمهای دوباره بدانند.
شاید همین مقدمه کافی باشد تا نشان دهد که نوشتن گزارشی از سخنرانی میر شمسالدین ادیب سلطانیدرباره "دو اصطلاح فلسفه تحلیلی و فلسفه قارهای"کار سادهای نیست، به ویژه که وی پیشاپیش متن سخنرانی خود را در قالب مقالهای نگاشته باشد و آن متن را بخواند و از سوی دیگر بر این نکته بیفزایید وسواس زبانی و دقتنظر وی، به کاربردن واژگان برساخته شخصیاش و اشاره مدام به معادلهای غیرفارسی این واژگان با تلفظ دقیق آن زبانها که کار را بس بسیار دشوارتر میکند.
بنابراین اگر خواننده این گزارش گمان کند که این متن میتواند بازگویهای دستکم وفادار و دقیق از سخنان وی باشد – اگر در کل چنین چیزی امکانپذیر باشد – گمانی چندان به جا نیست که نویسنده این گزارش خود معترف است که در زیر فشار این وسواس و دقت نتوانسته دوام آورد و بسیاری چیزها را درنیافته و در اینجا تنها میکوشد برخی از نکاتی را که دریافته – اگر دریافتی به جا بوده باشد – بازگو کند، ور نه دست کم حضور در آن نشست یا خواندن متن مقاله به قلم خود ادیب ضرورتی انکار ناپذیر است و جز آن، دستکم لذت شنیدن، دیدن یا خواندن سخنان مردی که کمتر سخنرانی میکند و حتی میتوان گفت نمیکند، از دست رفته خواهد بود.
ادیب سلطانی در آغاز سخنان خود با اشاره به اینکه در زبان انگلیسی برای فلسفه تحلیلی، دو اصطلاح Analytic Philosophy و Analytical Philosophy وجود دارد، اصطلاح نخست را رایجتر خواند و گفت: اصطلاح فلسفه تحلیل ظاهراً در آلمانی به وسیله ارنست ناگل در 1936 برای نخستین بار به کار برده شد ولی رواج نیافت اما در نهایت از سال 1961 بود که این اصطلاح کاربردی گسترده یافت.
نویسنده "رساله وین: بازنمود و سنجش مکتب فلسفی تحصلگروی منطقی یا آروینگروی منطقی حلقه وین" با اشاره به ریشههای واژگانی فلسفه تحلیلی تصریح کرد: تحلیل فلسفی روشی است در تحقیق که انسان میکوشد مفاهیم را با تحلیل آنها مورد ارزیابی قرار دهد که هر چند این تعریف دوری است اما اندکی روشن کننده است.
وی سپس به اصطلاح فلسفه قارهای پرداخت و یادآور شد: فلسفه قارهای برای نخستین بار در 1840 در نوشتههای جان استوارت میل دیده میشود اما در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم است که رواج مییابد. سپسِ آن، برابرنهشت فلسفه تحلیلی و فلسفه قارهای مطرح است که اولی یک مفهوم مفهومی است و دومی یک مفهوم جغرافیایی که برابرنهشت آنها چندان هم شیک نیست.
مترجم سنجش خرد ناب کانت ادامه داد: فلسفه فرانسه با دکارت به اوج خود میرسد و پس از آن نیز فرانسه فیلسوفان بزرگی در سدههای 18 و 19 دارد اما در قرن بیستم فرانسه زیر نفوذ فلسفه آلمان و اتریش نیز هست.
وی با اشاره به اینکه میتوان از فلسفه بریتانیایی در برابر فلسفه آلمانیزبان سخن گفت، خاطرنشان کرد: در حدود یک سده پس از کانت جریانی در فلسفه اروپایی شکل میگیرد که به نام فلسفه تحلیلی معروف شده است. فلسفه تحلیلی کلاسیک اما سالهای 1900 تا 1970 را در بر میگیرد.
ادیب سلطانی ضمن بیان این نظر دامت که فلسفه تحلیلی، باید انگلیسی - اتریشی خوانده شود و نه انگلیسی - امریکایی، افزود: اتریش یعنی امپراتوری دوگانه اتریش و مجارستان، بیشتر یک فضای فرهنگی است و از نگرگاه فلسفی بسیاری چیزها در آن نقش دارند که نمونه آن برخی از نمایندگان شیوه فلسفه اتریشیاند که در اصل آلمانی هستند.
وی با اشاره به جو خفقان در 1930 در وین گفت: الحاق اتریش به آلمان در مارس 1938 تیر خلاص را رها کرد و به فعالیت حلقه وین پایان داد در حالیکه پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم به زندگی خود ادامه دادند.
مترجم "جستارهای فلسفی برتراند راسل" سپس به نقش فرگه و راسل در فلسفه تحلیلی پرداخت و تصریح کرد: در برابر گرایش منطقی و ریاضی، هم در کمبریج و هم در آکسفورد، فیلسوفانی بودند که به تحقیق در زبان طبیعی میپرداختند. راسل و ویتگنشتاین تراکتاتوس به دنبال زبان منطقی ایدهآل بودند و فیلسوفان آکسفورد به دنبال تحلیل زبان عادی، هر چند ویتگنشتاین واکاویهای فلسفی به پژوهندگان زبان عادی نزدیک میآید.
وی ادامه داد: مسئله اصلی که منطق نمادین را سر آستانه فلسفه میگرداند استفاده از مدلهای زبانی است. هر چند راسل منطق نگرههای خود را در سالهای 1910 تا 1913 برون داد اما منطق مرتبه دوم تازه در سالهای 1920 تا 1925 به وسیله منطقدانان مطرح شد.
مترجم "بنیادهای منطق نگریک" گفت: تحلیل در سیستمهای استاتیک کارایی بیشتری دارد تا در سیستمهای دینامیک. همچنین باید توجه داشت که یکی از سویههای فلسفه کلاسیک دقت در زبان بوده است. اعمال دقت در وهله نخست یک روش است. اگر دقت به هدف در آویزد آنگاه ممکن است کار به سترونی فکری بینجامد. نکته دیگر این است که فلسفه تحلیلی صرفاً خود را به "روش"، کرانمند ساخته و به مسایل اجتماعی چون عدالت نمیپردازد در حالی که از نگره من فیلسوفان تحلیلی میتوانند به این مسایل بپردازند.
مترجم رساله منطقی-فلسفی لودویگ ویتگنشتاین با تأکید بر اینکه تحلیل به هر معنایی گرفته شود، در هر فیلسوفی یافته خواهد شد، خاطرنشان کرد: یکی از نخستین فیلسوفان تحلیلی، سوفیست بزرگ پروتاگوراس است. وی همچنین زبانشناس نیز بود و نخستین دستور زبان یونانی را نوشت. اما میتوان ارسطو را به دقیقترین معنای کلمه یک فیلسوف تحلیلی به شمار آورد. تا دوران مدرن نیز میتوان فیلسوفان دیگری را در این رابطه برشمرد. پس از آن نیز دکارت، لایبنیتز، کانت در دوره سنجشگرانه خود، فرگه، کارناپ، ویتگنشتاین، مارکس، فروید و اینشتین نیز در شمار فیلسوفان تحلیلیاند.
ادیب سلطانی در ادامه با اشاره به دو مفهوم فلسفه گرم و فلسفه سرد گفت: فلسفه سرد به گزارش، تعبیر و تفسیر جهان میپردازد و بیشتر با نظاره ارتباط دارد که میتوان ارسطو را مهمترین نماینده آن دانست. فلسفه گرم اما نماینده تغییر جهان است و مهمترین نماینده آن را میتوان افلاطون دانست. این چنین است که میتوان گفت در بریتانیا بر روی هم فلسفه سرد جریان دارد هر چند فلسفه تحلیلی فقط بریتانیایی نیست.
وی ادامه داد: به خلاف فیلسوفان فرانسوی که به کوی و برزن میآیند، بسیاری از فیلسوفان آلمانی در برج عاج میزیند. مفهوم روشنفکر از آن فرانسه و روسیه قرن 19 است. آلمان روشنفکر ندارد بلکه فرهیخته و فیلسوف دارد. اما اروپا چیز دیگری هم دارد و آن زبان است؛ زبان یونانی و زبان آلمانی. گوهر و ساختار این دو زبان چنان است که به آفریدن فلسفههای بزرگ میدان میدهد. پس از 1960 اما مرکز ثقل فلسفه تحلیلی به آمریکا منتقل میشود و نکته شگفت آنکه هماکنون از شوخی روزگار فلسفه قارهای در آمریکای شمالی بسیار محبوب است.
این مترجم آثار فلسفی و ادبی سپس به بحث درباره آشتی میان دو جریان فلسفه تحلیلی و قارهای پرداخت و گفت: این آشتی به این معنا نیست که دو طرف قدری کوتاه بیایند. این چنین است که این پرسش طرح میشود که ما باید به دنبال فلسفه تحلیلی برویم یا قارهای؟ اما "ما" در فلسفه بیمعناست. این پرسش بازنمایاننده روحیه مستعمراتی است. بگذارید همه اندیشهکاران به همه اینها بیندیشند.
ادیب سلطانی در پایان تصریح کرد: ما مدتهاست در فلسفه دور میزنیم ولی اکنون با در دست بودن وسیلههای نوین ساخت بشر، هنگام آن است که گام دوم را دستساختههای بشر بردارند. بنابراین از ماشین اندیشنده انتظار میرود که فلسفه بیافریند تا متافیزیکی نوین هستی پذیرد.
نظر شما